آبگینه ثامت Abgineh Samet

ساخت وبلاگ
 همیشه تو جیب لباساش و کیف مدرسه اش چیزی برای فروش داشت عکس برگردون،یویو، ترقه،لوازم تحریر،و....خیلی چیزهای دیگه. گاهی هم سفارش میگرفت واجناسی را تهیه میکرد و میاورد، مدیر مدرسه هم می دانست ولی چون کارخلافی نمی کردکاری باهاش نداشت. بچه هاهم اسمشو گذاشته بودن علی بقال. گاهی هم میرفت به بابای مدرسه تو فروش دکه کمک می کرد ،وبرخی وقتها هم دیده بودم دستفروشی می کرد کلادوست داشت معامله کردن و دادو ستد را اما درسش تعریفی نداشت و همیشه به قول معروف ناپلئونی قبول می شد . یخورده به نظرم کاراش بی کلاس بود،آخه که چی یک دانش آموز باید درس بخونه و نمرات خوبی بیاره به منم میگفت چرا تو این کارارو نمی کنی ،میگفتم نه من درس دارم نمی رسم علی جان.یک روز از بس اصرار کرد گفتم علی جون بدت نیاد این کارا بی کلاسیه کلاس نداره ،ببین تو همیشه بانمرات ضعیف و تک ماده قبول میشی ،لبخندی زدو با همان طبع شوخش گفت مهم اینه که نادر جان قبول می شم بعد هم میزد پشت من و می گفت باشه نادر تو کلاستو حفظ کن ماخارج ازکلاسو حفظ می کنیم . یادمه علی آن سال توانست ازپول درآمدش یک دوچرخه دست دوم بخره و دیگه صبحها مجبور نبود رو تنه دوچرخه من که کلی هم پولش بود و همیشه هم ترس داشتم صدمه ببینه، بشینه و به مدرسه بیاد. سالها گذشت و بعداز تمام شدن دوره ابتدایی دیگه از علی خبر نداشتم من هم در درس و کلاس رتبه یک کنکور و دانشگاه شدم و موفق شدم استاد دانشگاه تهران بشوم.از اینکه تونسته بودم نقش خوبی در تعلیم و تربیت پژوهندگان علم داشته باشم به خودم می بالیدم. یکی از روزها دعوتنامه ای ازسوی روابط عمومی هلدینگ تجهیزات علمی مبنی بر مراسم تجلیل از حامیان و دست اندرکاران علم و دانش به دستم رسید همانطور که داشتم آنرا می خواندم پیش خودم آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 17:41

#اشعار آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:03

 همیشه تو جیب لباساش و کیف مدرسه اش چیزی برای فروش داشت عکس برگردون،یویو، ترقه،لوازم تحریر،و....خیلی چیزهای دیگه. گاهی هم سفارش میگرفت واجناسی را تهیه میکرد و میاورد، مدیر مدرسه هم می دانست ولی چون کارخلافی نمی کردکاری باهاش نداشت. بچه هاهم اسمشو گذاشته بودن علی بقال. گاهی هم میرفت به بابای مدرسه تو فروش دکه کمک می آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 8 آبان 1397 ساعت: 17:14

انتظار روزهای آخر ماه سپند بودی یقین برف وسرما، رخت می بست اززمین کلبه ای بود انتهای جنگلِ سردُعمیق پیربانویی بزیست چون گوهرِعهد عتیق نام این بانوی  فرتوت و گرام ننه سرما شهره بود در بین عام عاشق مردی سپید موی بود آن  ندیم سینه چاک، درفکراو بود از قدیم سالها درد جدایی بود همواره برش بهر دیدار عمو نوروز میامد کلبه اش اولین روز زمستان باز می کرد آن سرا با امیدِ دیدن عشق قدیم ،در انتها مثل هر سال خانه را آماده کرد گردگیری ، شستشو ، پستوو بالا تازه کرد رنگ و رو داد مطبخ و هردو اتاق هفت سین چیدو بیاورد هیزمی بهر اجاق رفت و پوشید آن لباس خوشگلِ گُل منگلی چارُقش پا کردُ گشت  گپُه گلی هفت قلم از سرمه آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : انتظار,حکایت,دیدار,عمو,نوروز,ننه,سرما, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 74 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12

آخرین بوسه تقدیم به همه معلمین عزیز بنجامین و ژوئن قرار بود که به زودی ازدواج کنند ،آنها عاشق همدیگر بودندوبه شغل معلمی در مدرسه ای درجنوب آلمان مشغول بودند ژوئن یک دختر فرانسوی بود وبنجامین اهل شمال آلمان،.روز عروسیشان همه معلمها و دانش آموزان مدرسه وتعدادی از اهالی شهر در کلیساحضور داشتند ودراین شادی باآنها شریک شدند. چند روزی بیشتر ازشروع زندگی عاشقانه آنها نگذشته بود که ناگهان رادیو پیامی رابا دو زبان آلمانی وفرانسوی به فواصل چند دقیقه  همراه با مارش نظامی پخش کرد. محتوای پیام این بود که آلمان با چند کشور اروپائی وارد جنگ شده است کلیه اتباع خارجی مقیم آلمان ظرف سه روز آلمان را ترک نمایند د آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : آخرین,بوسه, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 66 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12

چوبه دار  (یک ماجرای واقعی) میخواستم برم نمایشگاه ،روز فرد بود ونمیتوانستم ماشین ببرم ،یک کار بانکی در بلوار کشاورز داشتم آنرا انجام دادموایستادم برای تاکسی ،من اعتقاد شخصی ام اینه که باید برای جابجائی تاکسی سوارشد چون کار این بندگان خدا از این راهه .چندتاسواری برام بوق زدند اما چیزی نگفتم و رد شدندتاکسی سبزی رد شد راننده انگار منو ندیداز جلوم که رد شد گفتم زیر پل گیشاچند لحظه گذشت دیدم دارند بوق میزنند اره همان تاکسی سبزه بود با تجربه ای که داشتم  قبل از سوار شدن مجدد آدرس را گفتم ، و پیرمرد سری تکان داد وتایید کرد که سوارشم. منم سوار شدم و بعد از سلام گفتم اونجا برای نمایشگاه بهتر میبرن . مو آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : چوبه,دار, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 74 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12

آقایان چند دسته اند، آنها را بشناسید  هر فردی خصوصیات مخصوص به خود را دارد آقایان نیز همین گونه اند‎هر فردی خصوصیات مخصوص به خود را دارد. آقایان نیز همین گونه اند. کافی است سرتان را از پنجره خانه تان بیرون ببرید و به رفتار آنها با دقت نگاه کنید. البته چرا راه دور؟ مطمئنا در اطراف تان مردان زیادی را دیده اید. پدر، همسر، استاد، دوست، مدیر... هر کدام رفتارهای منحصر به فرد خود را دارند. اما شما کدامیک را می پسندید؟ما در این مطلب آقایان را از نظر شخصیتی به چند دسته تقسیم کرده ایم. اگر شما هم دوست دارید بدانید که آقایان چند دسته اند و خصوصیات بارزشان چیست، با ما همراه باشید.1. رفیق واقعی حتما شما هم آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : خصوصیات,مردان, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 79 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12

ماشین تایپ دوره دبیرستان من رشته بازرگانی و حسابداری را انتخاب کرده بودم در بین دروس رشته تایپ فارسی و لاتین هم قرار داشت و هر هفته یک جلسه درکلاس تایپ، اقدام به تایپ متون مختلف می کردیم ،مکان نشستن ما از اول سال معلوم بود و چون همه کلاس با هم به کلاس بالاتر میرفتیم برای مثال من هر چهار سال را با یک ماشین تایپ کار کردم. دوستی داشتم خدا رحمتش کندبنام مجید عسرتی که چهار سال را کنار من می نشست ،ردیف های نشستن کلاس مثل سفره بود که روبروی هم روی صندلی قرار می گرفتند تایپ میکردند.دوست عزیز دیگری بود بنام احمد کاهه که هرجا هست خدانگهدارش باشه،بسیاردرس خوان اما ساده و بی شیله پیله ،متاسفانه این بنده خ آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : ماشین,تایپ, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 77 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12

کاپشن ماشینو طبق عادت دورتر پارک کردمو رفتم برای خانم و بچه هام بستنی بخرم .مغازه شلوغ بودیهودیدم مردی بالباس مندرس همراه دختربچه ای درحالی که کاپشن خوشرنگی دست دخترک بوددرحال عبورند...چقدرکاپشن آشنا بود آره کاپشن فرانک بود...چون خودم از تایلند براش آورده بودم وتک بود...جلوی مردراگرفتم وگفتم وایسا ببینم این کاپشنو از کجا آوردی؟مردوحشت زده گفت ...م ..م...من زحمت کشیدم براش...گفتم اره جون خودت راستشو بگو،بگو دزدیدمش ...مردوحشت زده نگاهی به دخترک کردودخترک که کت پدرو گرفته بودمعصومانه بابا رونگاه میکرد... گفتم دزد بی همه چیز این کاپشن دختر منه از تو ماشین برش داشتی... بعدمیگی زحمت کشیدم براش...بد آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : کاپشن, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 71 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12

آبگبنه همیشه هوایش پائیزی است اماهیچگاه آسمانش ابری نیست،حیاط خلوتی است برای خلوت گزینان ودلشدگان عاشق.میکده ای است برای دلهای تنها،و دهکده ای است برای ساحل نشینان نجات یافته از دریا ....بله اینجا آبگینه است اینجا آبگینه ثامت است ،اینجا وبلاگ آبگینه ثامت است .موضوعات اصلي وبلاگ آبگينه ثامت ادبيات، سينما، سيرو سفر، عكاسي، آموزش ميباشد . به يادداشتي از مديروبلاگ توجه فرمائيد .گاهی که تنها میشم یاد گذشته میافتم با خاطرات خوب وبدش کلی میخندم و گریه میکنم .....بعضی وقتها که از کار و زندگی خسته میشم قدرت تخیلم گل میکنه و خودم را کنار دریا می بینم و با صدای دریا کمی آروم میشم ...گاهی میرم تو جنگل و آبگینه ثامت Abgineh Samet ...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید

برچسب : معرفی,کانال,آموزشی,مدیروبلاگ, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 70 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12