انتظار
روزهای آخر ماه سپند بودی یقین
برف وسرما، رخت می بست اززمین
کلبه ای بود انتهای جنگلِ سردُعمیق
پیربانویی بزیست چون گوهرِعهد عتیق
نام این بانوی فرتوت و گرام
ننه سرما شهره بود در بین عام
عاشق مردی سپید موی بود آن ندیم
سینه چاک، درفکراو بود از قدیم
سالها درد جدایی بود همواره برش
بهر دیدار عمو نوروز میامد کلبه اش
اولین روز زمستان باز می کرد آن سرا
با امیدِ دیدن عشق قدیم ،در انتها
مثل هر سال خانه را آماده کرد
گردگیری ، شستشو ، پستوو بالا تازه کرد
رنگ و رو داد مطبخ و هردو اتاق
هفت سین چیدو بیاورد هیزمی بهر اجاق
رفت و پوشید آن لباس خوشگلِ گُل منگلی
چارُقش پا کردُ گشت گپُه گلی
هفت قلم از سرمه آبگینه ثامت Abgineh Samet ...
ادامه مطلبما را در سایت آبگینه ثامت Abgineh Samet دنبال می کنید
برچسب : انتظار,حکایت,دیدار,عمو,نوروز,ننه,سرما, نویسنده : 4abginehsamet9 بازدید : 74 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:12